نگاهي گذرا به روند مطبوعات در چند دهه اخير نشان مي‌دهد، در دوران جنگ به دلايل معشيتي، حضور نشريه مكتوب در سبد خانوا‌رها كمرنگ و فرهنگ مطالعه كمرنگ تر شد، از همان زمان زنگ بحران مطبوعات همزمان با كل صنعت نشر به صدا در آمد.


شهریار شمس مستوفی-دبیر انجمن

بحران هويت، بحران مالي، بحران صنعت، بحران ارز، بحران تامين دارو، بحران سلامت، بحران ميانسالي، بحران كهنسالي‌، بحران مجردي، بحران بانك‌ها و....   سال‌هاست كه با بحران زندگي و در مواجهه با هزاران بحران نااميدانه دست و پنجه نرم مي‌كنيم. چه بسا بسياري از آنها هم فقط "ترس از بحران" باشد تا خود "بحران". اما اين كلمه در كشور ما نه يك واقعيت وجودي كه يك حقيقت را بيان مي‌كند و آن ترس از فردا و عدم اعتماد به بود يك آينده روشن است. اين‌چنين مي‌توان نتيجه گرفت كه "ترس از بحران" در ايران به خود "بحران" تبديل شده است و همچنين است وضعيت ما روزنامه نگاران ومطبوعات ما. روزنامه‌ها آخرين نفس‌هاي خود را مي‌كشند اين بحران بحران ماست كه روزنامه نگاريم.

نگاهي گذرا به روند مطبوعات در چند دهه اخير نشان مي‌دهد، در دوران جنگ به دلايل معشيتي، حضور نشريه مكتوب در سبد خانوا‌رها كمرنگ و فرهنگ مطالعه كمرنگ تر شد، از همان زمان زنگ بحران مطبوعات همزمان با كل صنعت نشر به صدا در آمد. روند پرفراز و نشيب ادامه داشت تا اينكه با آغاز به كار دولت اصلاحات رونق اقتصادي همزمان با نسيم فضاي نسبتا بازتر فرهنگي و هواي تازه، مردمان بيشتري را به استنشاق اين هوا تشويق كرد .

اين شرايط نوين دو عامل اصلي گسترش مطبوعات، كتاب و فرهنگ مطالعه را آشكارتر به پيش چشم سياستگذاران عرصه فرهنگ نشاند. عامل نخست قطع به يقين رونق اقتصادي بود كه كمك مي كرد تا محصولات فرهنگي در سبد خانوار سهم بيشتري داشته باشد و دوم يقينا بستر آزاد گردش اطلاعات بود كه خود مروج فرهنگ مطالعه حتي در بين ناخواهان آن بود. اما بهار مطبوعات زود به خزاني رسيد كه حال طولاني شده و باز همان ترس از بحران، ما روزنامه نگاران را نگران مي سازد كه اين خزان، زمستاني سرد را در پيش داشته باشد.

در مجموع و در قياس با دوران جنگ، سرانه چاپ روزنامه و تيراژ روزنامه‌هاي آن زمان با امروز آمار ناخوشايندي را به رخ مي‌كشد . در زمان جنگ در ايران تنها دو روزنامه مهم و پر تيراژ كيهان و اطلاعات در كنار دو سه روزنامه كم تيراژ‌تر ديگر، تمام هويت مطبوعات ما را تشكيل مي‌داد در حاليكه امروز عناوين روزنامه‌هاي منتشره به عددي بيش از 170 مي رسد اما غم انگيز آنكه كه رقم تيراژ مجموع آنها ،از روزنامه اطلاعات آن زمان كمتر است.

چرا اينگونه شد؟

آشكار است كه وضعيت معشيتي و درآمدي امروز مردم چيزي نزديك به همان دوران جنگ است. باز مي رود كه محصولات فرهنگي جايي در سبد خريد نيابند . به اينها بيفزاييد قيمت ارز براي مطبوعات را كه خبر دلگرم كننده‌اي ندارد و به چالشي جدي براي جرايد تبديل شده يعني عامل اقتصادي اين بار عريان تر و بازدارنده تر از گذشته عمل مي‌كند.

از سوي ديگر محدوديت‌ها و سانسور است كه در كنار فضاي تقريبا آزاد مجازي عرصه را از مطبوعات گرفته و آن را در اختيار شبكه‌هاي گاه كاملا بي‌هويت مجازي قرارداده است. مسئولان وقت در يك نگاه تنگ نظرانه فضاي مطبوعات شناسنامه دار و داراي هويت را بستند، فضايي كه از قضا كنترل خوبي هم بر آن داشتند و ان را سخاوتمندانه تقديم فضاي مجازي كردند كه نه هويت دارند و نه شناسنامه، نه كنترلي روي آن وجود دارد و نه محتواي دقيقي توليد مي‌كنند. مطبوعاتي‌ها بخيل نيستند. امروز ما مطبوعاتي‌ها حرفمان اين نيست كه فضاي مجازي محدود شود حرفمان اين است كه اگر فضاي مطبوعات به اندازه نيمي از فضاي مجازي باز شود تا بتوان در آن نفس كشيد حكومت اصالت خبر را به روزنامه‌هايي باز مي گرداند كه صاحب هويت‌اند و هنوز تحت نظارت نظام حاكمه، كافي است فقط كمي از تنگ نظري‌ها كاسته شود و اين قطعا به نفع همه است.

دولت تنها راه حمايت از مطبوعات را دادن يارانه مي‌داند. سال‌هاست پرداخت يارانه‌اي ناچيز ، مطبوعات را به گروگان گرفته‌ است. اگر دولت دست از سر مطبوعات بردارد مي‌توان از اين بحران عبور كرد وگرنه مسئوليت تهيه خوراك خبري، به جاي مطبوعات شناسنامه دار و روزنامه نگاران شناخته شده به فيك نيوزها سپرده مي‌شود. اتفاقي كه افتاده و روز به روز گسترده تر مي‌شود.كدام كم هزينه تر است؟ در فضاي آزاد و رقابتي قطعا ديگر نيازي به يارانه نيست و بار مالي مطبوعات براي دولت‌ها هم كمتر و توليد كنندگان محتوا مي‌توانند با بازيابي اعتماد مخاطب، در يك رقابت سالم كالاي خود را بفروشند. فضاي بازتر مطبوعاتي مي‌تواند مردم را چنان شيفته كند كه بار مالي آن را هم به جان بخرند كه عطر آزادي تنها خوشبو كننده فضاي بحران زده مطبوعات است. در غير اين صورت وقتي چشم انداز روشني به فردايت نداري عجيب نيست كه با " بحران "روزگار سر كني.