بیایید کمی با «فکت»صحبت کنیم.چند نفر از روزنامهنگاران فعال در سپهر رسانهای ایران دانشآموخته ارتباطات و روزنامهنگاریاند؟
پژمان موسوی-روزنامهنگار
هفتهای که گذشت،یک اظهار نظر در حوزه ارتباطات و روزنامهنگاری،بیش از سایر وقایع بازتاب داشت.گوینده این اظهارنظر که از مدیرانِ سابق تحریریه موسسه همشهری بود،با اشاره به وضع فلاکت بارِ مطبوعات در روزگار ما، مسبب این وضع را به قول خودش «بُتهای روزنامهنگاری» دانست و نوشت:« تلخ است اما باید اعتراف کرد بتهای روزنامهنگاری فعلی، امثال شکرخواه و قندی و صدیقی و الخ، از مقصران و مسببان اصلی این وضع رنجور رسانهای در کشورند! نسلی از روزنامهنگاران {...} دولتی و کیهانی که با رسالت روزنامهنگاری و اخلاق رسانه بیگانه و توجیهکنندگان وضع موجودند. اینها با بندگی اهل سیاست، با جادهصافکنی حضور ارباب رسانهستیز قدرت در مطبوعات، روزنامه و روزنامهنگاری را در کشور به حال و روزی انداختند که بود و نبودش فرقی نمیکند، بعد منبر میروند که عصر رسانه کاغذی سر آمده و کذا و کذا. واقعیت را همه میدانیم: مطبوعات را شما کشتید»!
ممکن است بگویید هر کس نظری دارد،بگذاریم امثال این دیدگاه هم بتوانند نظراتشان را آزادانه ابراز کنند اما به نظر میرسد موضوع فراتر از یک اظهار نظر شخصی است:«مطلق بینی» و «مطلق گویی»چنان به اعماق وجودمان نفوذ کرده که سرنوشت روزنامهنگاری ایرانی با تمامِ مسائل ریز و درشت آن را به عملکرد چند نفر نسبت دهیم و چشم خود را بر واقعیت عریانِ روزنامهنگاری ایرانی ببندیم.اما موضوع دقیقا چیست؟«افراد» تا چه میزان بر حوزه روزنامهنگاری ایران مسلطاند و چگونه سرنوشت این حرفه میتواند دست چند نفر باشد؟
بیایید کمی با «فکت»صحبت کنیم.چند نفر از روزنامهنگاران فعال در سپهر رسانهای ایران دانشآموخته ارتباطات و روزنامهنگاریاند؟چه تعداد از روزنامهنگاران ایرانی اساسا در رشته روزنامهنگاری تحصیل کردهاند و فرصت داشتهاند تا در کلاسهای اساتید روزنامهنگاری بنشینند؟مهمتر از این همه اینها،اصولا چند نفر از جامعه بزرگ روزنامهنگاری ایران «فرد محور» هستند و در فعالیتهایشان گوشه چشمی به اساتید روزنامهنگاری دارند؟پاسخ تمامی این پرسشها تقریبا چیزی نزدیک به صفر است.نه روزنامهنگاران امروز ایران چندان استاد محور هستند و راه آنها را میروند و نه اساسا قرار است راه آنها را بروند. بیایید درست و دقیق به صحنه نگاه کنیم،اساتید روزنامهنگاری باید برای ما چه میکردند و در عمل چه کردند؟آنها در روزهایی که دانش ارتباطات و روزنامهنگاری در فقر ادبیات نظری قرار داشت،با ترجمهها و تالیفاتشان،با مقالات و پژوهشهایشان،برای حوزه رسانه و روزنامهنگاری،«محتوا» تولید کردند،«ادبیات نظری» تولید کردند و «دانش» به ارمغان آوردند. شما به کتابهای حوزه ارتباطات، رسانه و روزنامهنگاری پیش و پس از استادانمان معتمدنژاد، محسنیانراد، شکرخواه، قاضیزاده، قندی، بدیعی و مقالات و پژوهشهای استادانمان صدیقی، نمکدوست، قاسمی، دهقان، دادگران، منتظر قائم، خانیکی و... نگاهی کنید تا صدقِ این گفتار بیشتر برایتان روشن شود.این استادان برای ما اینگونه «ردپا» گذاشتند و «مسیر» نشان دادند. همانطور که نسل روزنامهنگارانِ کارکشته و حرفهای پیش از انقلاب، به ما «منش»روزنامهنگاری حرفهای آموختند و یادمان دادند که چگونه همیشه و در همه حال «خدمتگزار حقیقت» و «خدمتگزار آزادی»باشیم.واقعیت این است که ما چیزی بیش از اینها از اساتیدمان نخواستهایم و نباید هم بخواهیم. واقعیت این است که حتما ما هم با برخی دیدگاهها و عملکردهای اساتید ارتباطات و روزنامهنگاریمان زاویه داریم،حتما به کارنامهشان نقد داریم،حتما فکر میکنیم بعضا بهتر از آنچه عمل کردهاند میتوانستند عمل کنند اما مگر میتوان وضع رنجورِ رسانهایِ امروز را به پای چند نفر نوشت؟مگر میتوان روزنامهنگاری در کشورهای جهان سوم را که با صدها خط قرمزِ نوشته و هزاران خط قرمزِ نانوشته روبروست را به عملکرد چند نفر تقلیل داد و همه چیز را بر سرِ آنها شکست؟پرسش اصلی از صاحبانِ دیدگاههای مطلق مشخصا این است که شکرخواه و صدیقی و قندی چطور به تنهایی توانستند مطبوعات را بکُشند؟
پرسش مهمتر این است که چگونه فکر میکنیم با نفیِ مطلقِ تمامی سرمایههای انسانیمان در حوزه دانش ارتباطات و روزنامهنگاری،مسیر پیشرفت برایمان هموارتر میشود؟آیا فکر نمیکنیم اینگونه به فقیرتر شدنِ روزنامهنگاریمان کمک کردهایم؟چرا فکر میکنیم همه کس باید همه کار کنند؟این دسته اساتید خلائی را در روزنامهنگاری پر کردهاند،گروهی دیگر خلائی دیگر را،ما هم برویم به جای القای حس فقیری و بیچارگی به سپهر رسانهای،خلائی را که فکر میکنیم روزنامهنگاری امروز ما با آن روبروست پر کنیم.تمام حرف همین است.